ز من نبوده فغانی که دوش می کردم


نصیحت غم روی تو گوش می کردم

فغان به شیوهٔ اهل دل است ای بلبل


وگر نه من ز تو افزون خروش می کردم

گرم به جمع افسردگان قدم می رفت


به نالهٔ همه را شعله نوش می کردم

ز صد وصال نیاید به شب، آن چه من به خیال


ز شیوه های تو با عقل و هوش می کردم

چنان حلاوت لعل تو می ستودم دوش


که نیش را متاثر ز نوش می کردم

اگر به راز فشانی لبم اجازت داشت


چه ها به عابد طاعت فروش می کردم

نهم به این همه تردامنی، همان، عرفی


که عیب زاهد پشمینه پوش می کردم